مدتیه افکاری دور سرم میچرخه که نمیخوام بهشون فکر کنم. چون هیچ منفعتی برام ندارن و صرفا باعث ازارم میشن. داشتم در مورد مینیمالیسم میخوندم و نوشته بود باید علاوه بر سبک مینیمالی که در زندگی مادی پیش گرفتیم به افکارمون هم فکر کنیم و در جهت مینیمالی ان ها هم تلاش کنیم. خب با این اوصاف ذهن من از هر جای دیگهای که میشناسم، از کمد لباسام، قفسه کتابخونم از هر جای دیگهای شلوغ تره. من دلم میخواد ذهنم مرتب و مینیمال باشه.
خوبه این مدت در مورد دوستی بنویسم. «دوستی» که ذهنمو موقع امتحانا و درس خوندن درگیر کرده. دوست اصلا کیه؟ کسی که باهاش راحتی. در حین تفاوتا وجوه اشتراکیم دارید که تونستید باهم مچ بشید. کسیه که کنارش میتونید خود واقعیتون باشید. کسی که نگران قضاوت شدن از جانبش نیستید. کسی که میتونید بهش اطمینان کنید و به عبارتی بهش اعتماد دارید. کسی که شمارو همونطور که هستید دوست داره. ویژگیهای خوبتونو بهت میگه و در عین حال اگر ویژگی بدی داشته باشید یه جورایی اشاره کنه.
درباره این سایت